سرزمین افتاب

سرزمین افتاب

سرزمین افتاب همراه با موضوعات اجتماعی، فرهنگی، سرگرمی و بیوگرافی افراد مشهور همراه با دانلودهای متنوع!!!
سرزمین افتاب

سرزمین افتاب

سرزمین افتاب همراه با موضوعات اجتماعی، فرهنگی، سرگرمی و بیوگرافی افراد مشهور همراه با دانلودهای متنوع!!!

هیفاء محمد وهبی

نام کامل : هیفاء محمد وهبی

نام هنری :هیفاء وهبی

تاریخ تولد : 10 مارس 1970

محل تولد : لبنان

ایمیل آدرس :info@hayfawehbe.com

وب سایت رسمی : www.hayfawehbe.com

یک زیبای خیره کننده از لبنان. چشمهای گیرا ، ظرافت ، دلربایی کردن و به طمع انداختن. این شیفتگی شرقی ، کلید ورود او به دنیای شهرت ، مد و موزیک بوده است.

هیفا در سن 16 سالگی ،در مسابقه زیبایی جنوب لبنان برنده شد و در سال 1995 در قسمتی از رقابت میس لبنان توانست مقام بیاورد .تقریبا یک سال بعد بود که این زن جوان و زیبای لبنانی درخواستهای زیادی از Fashion Show به دستش رسید. پس از آن ، عکسهایش روی جلد بیش از 100 مجله بچاپ رسید ، که او این موضوع را مدیون زیباییش ( با صورتی کاملا عربی وشرقی) است. بعلاوه در سایتهای اینترنتی ، گیرایی چشمهایش ، طلسم می کرد . او در ملکه زیبایی جهان ، توسط طرفدارانش رای آورد.

از اینجا بود که استعداد او در خوانندگی به وسیله شرکت موزیک روتانا کشف شد . آلبوم " هو الزمان " اولین میوه مشترک هیفا و روتانا است . روتانا هیفا را تشویق میکرد ، و دیگران دیدند که هیفا در حرفه اش خیلی جدی و دارای حسن انتخاب و باریک بین در انتخاب ترانه سرای آلبومش و موزیک و تهیه کننده اش است . او آهنگهایش را با یک صدای شیرین اجرا میکرد که مستقیم در قلب نفوذ میکرد. او از دوران کودکی اش عکس خوانندگی در صحنه های بزرگ دارد . امروز هیفا حاصل سماجت در تلاشها و کودک رویاهای بچگی اش را که به حقیقت پیوسته است را میبیند

و هنوز دلیلی برای کار خستگی ناپذیرش دارد ، و آن ، دستیابی به آرزوهایش است ، خوش بینی به فراسوی همه محدودیت ها ... او آرزوهای بزرگی برای آینده اش دارد .هیفا عقیده دارد که بی درنگ ، می تواند پیشرفت کند و به مرحله ای برسد که برایش بتواند خوشحالی بیاورد .او را راضی کند. اولین آلبوم هیفا " هو الزمان " شانس بزرگی در زندگیش بود و باعث شد تا او خیلی بادقت ، و بی تکلف و ساده باشد . او مورد تشویق بزرگی از طرف دوستان صمیمی و خانواده اش ، و شرکت روتانا قرار گرفت . خواندن و نقاشی ، سرگرمی اصلی اوست .

هیفا به دریا ، خورشید ، و طبیعت عشق می ورزد . ملکه زیبایی برتر مدل فشن ،حالا خواننده ای است که به اندازه کافی قوی است در مشکلات و موانع ، و رویای بچگی اش را در یک آلبومی که او را به ستاره های دنیای موسیقی سوق داد .

هیفا از ازدواج اولش یک دختر12 ساله دارد که البته پس از طلاق خانواده همسر سابقش آن دختربچه را که 7ساله بود را به او تحویل ندادند .البته همیشه شایعات زیادی در مورد ازدواج او بوده وهست ولی هنوز هیچکدام تحقق نیافته است که آخرین آن مربوط به یک کارخانه دارو میلیاردر مصری است و هنوز مبهم میباشد. برج نجومی هیفا حوت ( ماهی ) میباشد و هیفا یک خواهر به نام هنا دارد.

آلبوم"بدی عیش"در اواخر سال 2005 به بازار عرضه شد و البته چند آهنگ هم دارد که بدون آلبوم و بیشتر به صورت کلیپ تا کنون منتشر شده است. آخرین آلبوم هیفا یا حبیبی انا نام دارد که بسیار روی آن کار شده است و از آهنگهای زیبائی همچون یا حبیبی انا و بغبغان برخوردار هستش.

هیفا کلیپهای زیادی ازجمله بدی عیش ،بوس الواوا ، انا هیفا ، یا حیاه قلبی ، رجب ،مش ادری استنی،تیجی الزای،متقولش لحد، حاسه مابینا و ... دارد اما اکثر طرفداران او ترجیح میدهند بیشتر شو ها و حتی کنسرتهای او از تلوزیون پخش گردد که این بیشتر بخاطر حرکات خاص خودش و رقص عربیش  میباشد

نظرات 2 + ارسال نظر
دلشکسته سه‌شنبه 16 آذر 1389 ساعت 09:55

» اگر بهترین دوستم نیستی لااقل بهترین دوشمنم باش، اگر غمخوارم نیستی لااقل بزرگترین غمم باش، هر چه هستی بهترین باش، چون بهترین ها همیشه در یاد خواهند ماند، پس در بدترین خاطره هایم بهترین باش .

» میروی و من فقط نگاهت میکنم تعجب نکن که چرا گریه نمیکنم بی تو، یک عمر فرصت برای گریستن دارم اما برای تماشای تو، همین یک لحظه باقی است و شاید همین یک لحظه اجازه زیستن در چشمان تو را داشته باشم .

منصورحتمابخون باشه گامبو سه‌شنبه 16 آذر 1389 ساعت 10:11

شب عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست. میگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته، در را هم قفل کرده. داماد سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه. مامان بابای دختره پشت در داد میزنند: مریم ، دخترم ، در را باز کن. مریم جان سالمی ؟؟؟ آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده در رو می شکنه میرند تو. مریم ناز مامان بابا مثل یه عروسک زیبا کف اتاق خوابیده. لباس قشنگ عروسیش با خون یکی شده ، ولی رو لباش لبخنده! همه مات و مبهوت دارند به این صحنه نگاه می کنند. کنار دست مریم یه کاغذ هست، یه کاغذی که با خون یکی شده. بابای مریم میره جلو هنوزم چیزی را که میبینه باور نمی کنه، با دستایی لرزان کاغذ را بر میداره، بازش می کنه و می خونه :


سلام عزیزم. دارم برات نامه می نویسم. آخرین نامه ی زندگیمو. آخه اینجا آخر خط زندگیمه. کاش منو تو لباس عروسی می دیدی. مگه نه اینکه همیشه آرزوت همین بود؟! علی جان دارم میرم. دارم میرم که بدونی تا آخرش رو حرفام ایستادم. می بینی علی بازم تونستم باهات حرف بزنم.


دیدی بهت گفتم باز هم با هم حرف می زنیم. ولی کاش منم حرفای تو را می شنیدم. دارم میرم چون قسم خوردم ، تو هم خوردی، یادته؟! گفتم یا تو یا مرگ، تو هم گفتی ، یادته؟! علی تو اینجا نیستی، من تو لباس عروسم ولی تو کجایی؟! داماد قلبم تویی، چرا کنارم نمیای؟! کاش بودی می دیدی مریمت چطوری داره لباس عروسیشو با خون رگش رنگ می کنه. کاش بودی و می دیدی مریمت تا آخرش رو حرفاش موند. علی مریمت داره میره که بهت ثابت کنه دوستت داشت. حالا که چشمام دارند سیاهی میرند، حالا که همه بدنم داره می لرزه ، همه زندگیم مثل یه سریال از جلوی چشمام میگذره. روزی که نگاهم تو نگاهت گره خورد، یادته؟! روزی که دلامون لرزید، یادته؟! روزای خوب عاشقیمون، یادته؟! نقشه های آیندمون، یادته؟! علی من یادمه، یادمه چطور بزرگترهامون، همونهایی که همه زندگیشون بودیم پا روی قلب هردومون گذاشتند. یادمه روزی که بابات از خونه پرتت کرد بیرون که اگه دوستش داری تنها برو سراغش.

یادمه روزی که بابام خوابوند زیر گوشت که دیگه حق نداری اسمشو بیاری. یادته اون روز چقدر گریه کردم، تو اشکامو پاک کردی و گفتی گریه می کنی چشمات قشنگتر می شه! می گفتی که من بخندم. علی حالا بیا ببین چشمام به اندازه کافی قشنگ شده یا بازم گریه کنم. هنوز یادمه روزی که بابات فرستادت شهر غریب که چشمات تو چشمای من نیافته ولی نمی دونست عشق تو ، تو قلب منه نه تو چشمام. روزی که بابام ما را از شهر و دیار آواره کرد چون من دل به عشقی داده بودم که دستاش خالی بود که واسه آینده ام پول نداشت ولی نمی دونست آرزوهای من تو نگاه تو بود نه تو دستات. دارم به قولم عمل می کنم. هنوزم رو حرفم هستم یا تو یا مرگ. پامو از این اتاق بزارم بیرون دیگه مال تو نیستم دیگه تو را ندارم. نمی تونم ببینم بجای دستای گرم تو ، دستای یخ زده ی غریبه ایی تو دستام باشه. همین جا تمومش می کنم. واسه مردن دیگه از بابام اجازه نمی خوام. وای علی کاش بودی می دیدی رنگ قرمز خون با رنگ سفید لباس عروس چقدر بهم میان! عزیزم دیگه نای نوشتن ندارم. دلم برات خیلی تنگ شده. می خوام ببینمت. دستم می لرزه. طرح چشمات پیشه رومه. دستمو بگیر. منم باهات میام ….

پدر مریم نامه تو دستشه ، کمرش شکست ، بالای سر جنازه ی دختر قشنگش ایستاده و گریه می کنه. سرشو بر گردوند که به جمعیت بهت زده و داغدار پشت سرش بگه چه خاکی تو سرش شده که توی چهار چوب در یه قامت آشنا می بینه. آره پدر علی بود، اونم یه نامه تو دستشه، چشماش قرمزه، صورتش با اشک یکی شده بود. نگاه دو تا پدر تو هم گره خورد نگاهی که خیلی حرفها توش بود. هر دو سکوت کردند و بهم نگاه کردند سکوتی که فریاد دردهاشون بود. پدر علی هم اومده بود نامه ی پسرشو برسونه بدست مریم اومده بود که بگه پسرش به قولش عمل کرده ولی دیر رسیده بود. حالا همه چیز تمام شده بود و کتاب عشق علی و مریم بسته شده. حالا دیگه دو تا قلب نادم و پشیمون دو پدر مونده و اشکای سرد دو مادر و یه دل داغ دیده از یه داماد نگون بخت! مابقی هر چی مونده گذر زمانه و آینده و باز هم اشتباهاتی که فرصتی واسه جبران پیدا نمی کنند…

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد